Monday, January 7, 2008

دچار حادثه بودم و هستم.شكل صريح فراموشيهاي چند جانبه. اما افسانه خيالاتم - جريان پيوسته اي كه مرگ ندارد - مرا به ظهوري دوباره مي خواند. مي گويم"مگر مي شود؟" مي گويد "آري", به همين راحتي . . .تق, تق, تق و نامه سرگشاده اي كه به تمام جهان ارسال مي شود . . .پكي به سيگارم مي زنم و به اين مي انديشم كه بايد به تو بگويم " سلام" و يا فقط "خوش آمدي". توي دنياي آشفتگيهاي تكراري ديگر جنون گفتن هم ادراكي شبيه ناممكن مي خواهد. ما گرفتار گرفتاري هايمان هستيم و اين, يعني فاجعه, يعني مرگ. اگر پي بردي كه سلام با خداحافظ چه فرقي دارد توي مسير مدور ذهن زمين گام نخست را برداشته اي. حالا مي توانيم بي هيچ فاصله اي درباره همه چيز صحبت كنيم, حتي ...ي

No comments: